امروز ک رو برده بودم کلاس حوصلم نشد برگردم خونه همونجا تو ماشین نشستم که تموم شه بعد برگردم داشتم اهنگ گوش میدادم نمیدونم چرا اهنگهاش همش داشت حرفهای دل من و میزد، دلم باز هوایی شد گوشی رو برداشتم بهش اس دادم اما باز جواب دادنش یه جوری بود ک میخواست من و از سر خودش وا کنه. نمیخواستم چتمون ادامه گیدا کنه فقط از رو دلتنگی بهش اس دادم که دست خودم هم نبود ولی خب به هرحال...... چقد نوشته هام شده از تو نوشتن حوصله ندارم وبلاگم و ک باز میکنم از چیز دیگه ای بنویسم
این مطلب در تاریخ: 19 دی 1398 ساعت: 4:44 منتشر شده است
تمام روزهای من غمگین نیستن. من فقط دلتنگی هام و میارم اینجا مینویسم. لحظه های شاد و خوب زیاد دارم تو طول روز با بچه ها ولی دلم میخواد حسی که ته ته قلبم هست و اینجا بنویسم که برا همیشه بمونه که بعدا بیام بخونمش ببینم بهشون میخندم یا بحال خودم گریه میکنم. یه چیز تکراری دیگه بگم؟
دوووووودست دارم عشقم خاص خودم
این مطلب در تاریخ: 19 دی 1398 ساعت: 4:44 منتشر شده است
گاهی با خودم فکر میکنم
اگر یه روز صبح از خواب بیدار بشم و چیزی یادم نیاد باید چکار کنم
اگر دیگه کسی رو نشناسم
اگر راه خونه رو پیدا نکنم
اونوقت تو میشی غریبه و راه خونمون میشه بیراهه
ولی یه چیزی دلمو گرم میکنه اون هم اینکه تو رو دارم باید بشینی کنارم و از این روزا بگی از هرچی که بینمون گذشته از این فاصله که با عشق پر شده
باید از همه حرفای عاشقمون برام انشا بنویسی از وقتایی که پر از دل تنگی بودیم و بی تاب دیدن هم
تو باید همیشه باشی تا من راه عاشقی رو گم نکنم
تا دستام خالی نباشن
تو تکیه گاه شب و روز منی❤
این مطلب در تاریخ: 19 دی 1398 ساعت: 4:34 منتشر شده است